ضريح مطهر حضرت اباعبدلله (ع) در كربلاي معلي

... هذا یوم فرحت به آل زیاد و آل مروان ...

نامه نوشته بودند. نه فقط نامه! که دعوت نامه نوشته بودند! گفته بودند: همانا جز حسین امامی نداریم. گفته بودند برای هیچ نمازی با نعمان بن بشیر(حاکم کوفه) خروج نمی کنیم. گفته بودند مردم ، به کسی جز شما نظر نمی کنند.گفته بودند برخیز وبیا، اکنون که زمین هایمان آباد شده وآب فراوان! وقتی تعداد نامه ها به دوازده هزار رسید ، امام تو را راهی کرد. مى بينمت اى سفير انقلاب حسین كه سفارتت را آغاز كرده اى و پرچم نهضت آزادي بخش حسين عليه السلام را بر دوش مى كشى ، با گامهایت ، سكوت سرد چندين ساله تاريخ اسلام را درهم مى شكنى... مردم دورت حلقه زده بودند. اشک می ریختند وبیعت می کردند. و هجده هزار نفر از کوفیان بیعت کردند با تو ! مسلم! با تو که دلاوری از سربازان علی(ع) بودی.
با تو که کمتر مردی ست که شجاعت های تو را در نبرد های سخت، به یاد نیاورد.
"چند تن سست ایمان ، به یزید نامه نوشتند و او را از کار های مسلم مطلع کردند و پیشنهاد کردند نعمان را عزل کند و عبیدالله بن زیاد را، با حفظ سمت حکومت بصره، به خلافت کوفه منصوب گرداند. عبیدالله پس از دریافت نامه یزید، عازم کوفه شد. امام سفیر خود منذر بن جارود را با نامه ای نزد عبیدالله فرستاد. عبیدالله فرستاده امام را به دار آویخت.سپس برمنبر رفت و مردم را تهدید کرد که از حسین بن علی پشتیبانی نکنند وبه مطیعان خود وعده پاداش داد. وقتی مسلم سخنان ابن زیاد را شنید ، از خانه ی مختار خارج شد و به خانه ی هنای بن عروه رفت. ماموران ابن زیاد هانی را شکنجه کردند.به زندان بردند وبه شهادت رساندند
" لهوف
شنیده ام که از آن هجده هزار نفر ، تنها ده نفر باقی مانده بودند که با هم برای نماز رفتید. وقتی نماز تمام شد ، کسی نمانده بود! از آن لحظه هاى خون و خشم ، شمشير و تكبير، و روياروئى نا برابر نور و ظلمت چه بگويم كه كار و كارزار از جنگ و گریز گذشته بود و تبديل به جنگ تن به تن شده بود و آن شب که سردار سپاه ما ، پس از هجده هزار بیعت،  بر درگاه خانه آن پیر زن و در جواب سئوالش ‍ ناليد كه : من در اين شهرغریبم، خانه اى ندارم .....
اى فرستاده فرزانه حسين ...تو از بام دار الاماره ی قساوت بر زمين نيفتادى: مى بينمت که بر تارك تاريخ ، سرفراز ايستاده اى و سنگفرشهاى كوچه های كوفه ، وقتى با  خون بدن مطهرت مماس بودند، ديگر سنگفرش نبودند بلكه سنگ عرش شده بودند و تمام آبهاى جهان وامدار لحظه آب خواستن تو هستند. تا لب گذاشتى ، ظرف آب ، بحر احمر شد از لب های مجروحت! مسلم! انگار آب خوردن پیش از امام ، قسمت تو  هم نبود! دست مهربان و نوازشگر امام كه بر سر دختر ت كشيده مى شد، اعلاميه اى بود، اعلاميه وصال مسلم به ملكوت. تو در عرفه شهيد شدى تا دعاى مولای دو عالم را تفسير كنى و حماسه مسلم بودن و تسليم نشدن را بيافرينى که الحمدلله الذی لیس لقضائه دافع...